قالب وبلاگ

Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥عاشق واقعی♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
اول خدا...

دیگه واقعا خسته شدم!گریه

کنکور، جدایی، درس، سربازی، بدبختی، تنهایی چنان ضربه ای به من زد که از خستگی دیگه نمیتونم تکون بخورم...

 

من رفتم سربازی گریه

خیلی خسته ام اما هنوز عشقت روبرومه

بی عشق تو کار من تمومه

هنوزم منتظرتم

به خدا............................................

خداحافظگریه

[ سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, ] [ 19:42 ] [ افشین ]

حال كه اين سخنان را به كتابت در ميارم از همه گريزان شده ام و به گوشه اي از اين دنياي بي مروت گريخته ام  از شهر  ديار پدر و مادري كه زره اي عشق خرج فرزندشان نكردن كيلومترها دور شده ام و در شهري غريب به كنار دستي آمده ام كه زندگي در كنار آن غريب به  سر كنم و زندگي در كنار او را به هزاران آشنا و هزاران معشوقه نما ترجيح دهم...

او را دوست ميدارم و در كنار او و با او بودن را به اين زندگي و خانواده بي عشقي كه هر لحظه من را خورد ميكند و عشق من را محو خشونت ميكنند ترجيح ميدهم  ترجيح داده ام  ترجيح خواهم داد...

حال در حالي كه در كنار آن دوست به نام مهدي نشسته ام و در خانه استيجاري او عمر را به سر ميكنم بسيار خوشحال هستم...

نميدانم تيري كه به حدف زده ام خطاست يا صحيح؛ اما سعي بر شناخت شماره ي غريبه ي آشنايي دارم كه من را ديگر نميشناسد...

بسيار شكسته؛ از خانه پدري گريزان و عازم اصفهان شده ام و  سرشار از اندوه و آه در حالي كه از زندگي خود دور شده ام در حال سپري كردن عمر نافرجام هستم...

....

تنهاي تنها.... و همراه با غريبه اي به نام مهدي...

 

[ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ 1:31 ] [ افشین ]

 

 میخوام از یه مشکل بگم اینکهتوی وبلاگم هرکس که نظر گذاشته ثبت نشده!!

 

یعنی قسمت نظر دهی وبلاگ خراب بوده!!!

 

و بخاطر تم وبلاگ بوده!!

از عزیزان خواهش میکنم هرکس که نظری داده دوباره بفرسته ایلبه هنوز هم وبلاگ مشکل داره و اگه شما داخل ادامه مطلب نظر بدین به دستم نمیرسه !! باید حتما بزنید روی نظر بدهید هر پست توی صفحه اصلی وبلاگ و بعد نظر بدین که به دستم برسه چون اگه این کارو نکنین و از داخل ادامه مطلب نظر بدین نمیرسه!!! ممنون!

این یعنی یک ساله به وبلاگ من هرچی نظر اومده ندیدم 

[ شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ] [ 18:10 ] [ افشین ]

 3سال گذشت

مخاطب: خدا و (هدیه هاش)
سلام سال نو مبارک
تازه اینکه چیزی نیست!
تووللللدم مبارک
به قول بعضی از معشوقه ها هیچکس نیست که حتی  فقط بگه تولدت مبارک! همین!
...
برای ادامه مطالب به ادامه مطلب رجوع کن..
 

ادامه مطلب
[ شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, ] [ 17:44 ] [ افشین ]

سلام کسی که وبلاگمرو فقط برای اون مینویسم و اسمت توی آدرس وبلاگم هنوز پیش من هست...
چه خبر.؟
فقط میخوام یک شبو بهت یاد آوری کنم و برم...
 

باقی در ادامه مطلبوو

پسوررد نام کودک خیالی من و تو

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:7 ] [ افشین ]

باز منم و حسرت اینکه دوباره تنهاممم/
و از خدا حالا میخوام دو بال پروااااز
سخته حرفم.. ولی باید رفت.. دیگه تمومه... دیگه بریدم.. دیگه خسته ام از اینکه هرچی هی اومدمو نرسیدم... سخته حرفم ولی باید بدونی خستم ولی باید بدونی که مییرم
به یاد اونروزا که اسمت در یه صدر دفتر.. نقش میبست
چشم با اشک خیره است به.. فردایی که تو زندگیم یه بخش دیگه است
من نمیدونم بهت نمیومد که خودتو بکشی کنار
از کنار من تو بری گلم...
نخواستی بفهمی اینو که من ((عاشقتم)) ؟؟؟؟!
فهمیدم... حق میدم بهت... تو.. باشه بخند..... به من؟؟!!
واقعا که حق داری بخندی که با اون نگاهت منو به رگباری ببندی که...
بدتر از صدتا گلوله سرب داغه/
با تو فکر میکردم طلوع صبحه آخه...
(( تا وقتی بودی توی زندگیم من غم نداشتم.. واست تا جاااایی که تونستم کم نذاشتم ))
البته خودم میخواستم اینا منت نیست ولی با خاطرات تو بودن من بعد ریسکه
دیگه با خاطرات با تو خوشم پس چونکه حتی فکر بی تووو بودن کشندست
تو که میدونستی من تکیه گاه محکمتم/
بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم
من که هر دقیقه ام وابسته به دقیقه تو بود/
من که حتی لباس تنم به صلیقه تو بود
منی که دست هیچکسیرو با وجودم نمیگرفتم/
تو باعث شدی که توی قلبم نمیره نفررررت
رسیده وقت رفتن هرچند.. من از دلت خیلی وقته رفتم
باشه تو بردیو اینا برات افتخارن../
تو ختم عالمیو منم عند خامم
فک نکنی اهل جبران یا انتقامم/
خودم باید دقت میکردم توو انتخابم
بذار بگم که آخرین سطرمو بخونی من میرم تا شاید قدرمو بدونی...
 

[ دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, ] [ 18:44 ] [ افشین ]

من صدامو ضبظ کردم و گفتم:

 

پسورد ادامه مطلب نام کودک خیالی منو تو...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:59 ] [ افشین ]

«اول خدا»   

WELCOME  

به وبلاگ افشین و...      خوش اومدید

باد دفتر خاطرات را ورق میزند!
آسمان، رنگین میشود از کلماتی به معنای تو ...

نسیم بوی خوش آشنایی میگیرد...
امروز بعد سالها به التماس شاپرک نشستم تا یاد تو را برایم بخواند،

ای که سفر کرده ای از خاطرم...
ای که واژه های تنهایی برایم نامفهوم است،
بمان...
تنها برای خاطراتم بمان...! 

[ دو شنبه 8 آبان 1398برچسب:, ] [ 5:50 ] [ افشین ]

آه حالا دیگر کسی مرا در راه، چشم انتظار نیست. این ایام با تنهایی ای نابهموار کلنجار میروم. اگر به رسم ساعت بگویم. تنها سه ساعت دو همنشین دارم. مرا غرق کن. با دیوار حمال بیغوله ام همنشین شدم. عمریست بی دل زندگی را هر روز بدرود میکنم.

و این باق پر از تردید قالی، حضور تنهایی را آنچنان به نهایت رسانده که دیگر طاقت از چشمانمان گرفته و به بی قراریهایمان جامه ای نقره ای پوشانده. امروز و امشب یک شمع مرا تا رویای آب های آزاد کشانید. تا تبسم گریه . و من رفتم تا باغچه ای که یاد گل بابونه و اطلسی را هر روز زنده میکند؛ و نماندم...

چه کسی را فریاد بزنم؟ دادها و شاید هم بیداد هایم را با نام کدام شاهد به گوش آسمان برسانم؟

من از این پایین. ستاره ی گم شده ام را در آسمان نمییابم. فردا به حال روز من چه خواهد آمد؟ سرنوشت نمناک خود را از زبان چه ستاره ای بشنوم؟! ستاره سهیل را که دیریست مردمان یافته اند! آخر من چگونه به داد خواستِ حسرت های صبورم نا اهلی کنم؟ با چه رویی به دادگاه چشمان پرواز سفر کنم؟ ای همان من. برو تا هیچ...

من دیگر نشانی ماه را که در آسمان چهارم پایین تر از پس کوچه ابر سیاه و بی باران هست نمیدانم. سرگردان هستم.

تنهایی مرا دزدیده است و کسی مرا به خاطر نخواهد آورد. شرمنده برگ ها و برگه ها شده ام.

[ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, ] [ 5:29 ] [ افشین ]

سکوت فریاد گونه ام اینجا غوقا میکند     

نیستی که ببینی زیر آوار سکوت           چگونه بند بند وجودم ازهم گسست

اما این سکوت نشکست

اشک در چشمانم نشست

اشک بارید... خالی شدم

قطره قطره

خالی از سکوت

خالی از فریاد

و دیگر چشم من خیره نشد بر لبهای بسته ات

سکوت کن

آن هنگام که دلت پر از هیاهوست سکوت خوب است

تو احوال پریشان مرا هرگز نمیبینی

نشد یک بار از من بپرسی چرا این گونه غمگینی

بالهایم را باز میکنم به هوای رفتن تو

شاید در پشت این کهنه لبخند راهی باشد

شاید در این راه هموار پر از سکوت، همراهی باشد      

قلبم را هدیه میکنم به بیدار خفتن

شاید که عاقل شدنش به قیمت چاهی باشد

و تو خدای من ... بین من و قلبم فاصله انداز

نخواهم که حرف قلبم باز سر به گمراهی باشد ...

[ دو شنبه 8 آبان 1391برچسب:, ] [ 4:57 ] [ افشین ]

امروز پر از فریاد میگویم:

 

 

برگـــرد 

[ جمعه 16 مرداد 1391برچسب:, ] [ 18:44 ] [ افشین ]

سلام

من امروز اومدم از خاطره های شیرین مسافرت چند روز پیشم به شهر زیبا و تاریخی اصفهان بنویسم که بوی زیادی از تاریخ ایران و ایران زمین میدهد اما من به جایی از این شهر رفتم که زیاد به تاریخ ایران ربطی نداشت!!

خلاصه بار سفر رو بستیم و از اراک عازم اصفهان شدیم و چون بعد از اذان ظهر حرکت کردیم من تونستم روزه بگیرم و خیلی خوب شد که تونستم بگیرم
به راه افتادیمو مسیر 400 کیلومتری شروع شد خلاصه دیری نگذشت که به مورچه خورت رسیدیم

که اصلا این شهر با تمیزی قهر کرده !! وای چقدر کثیف بود پیف پیف!! :)
خلاصه پیاده شدیم و سرو رویی شستیم و چیزی به اذان مغرب نمونده بود که دوباره حرکت رو به سمت اصفهان ادامه دادیم بعد از مورچه خورت که 100 کیلومتر تا اصفهان داشت رسیدیم به شاهین شهر که این شهر 180 درجه با مورچه خورت فرق داشت بسیار زیبا بود !! عجب شهر رمانتیکی بوود وااای...
خلاصه رفتیم توی ترمینال این شهر که همش از شیشه بوود و زیبا بود و تمیز بود و پر چمن بود من دیگه فهمیدم که اذان دادن  بعدش خوراکی هارو در آوردیمو دلتون نخواد یه لوبیا پلو زدیم به بدن...


ادامه مطلب
[ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, ] [ 16:16 ] [ افشین ]

عاشق تر از قبلم، بمون تو پیشم... دور از چشات هرگز آروم نمیشم..
عاشق شدن خوبه اگه عشق توباشه تنهام نذار تا بی تو دنیام از هم نپاشه...
از من نگذر نمیتونم.. چون وابسته است به تو جونم.. محتاجم به نفسهاتو آخه دور از دستات تو زندونم...
 
هی نمیدونی چه خبرته نمیتونم حرفامو یه نفره بگم حق داری برو ببین من جای تو نیستم داری فک میکنی که من مال تو نیستم
کاش میشد چشمارو بست باز کردو به راحتی به روزای قبل بازگشت ماه ها کنار هم بدون هیچ دردو رنجی.. غصه ای نبود.. نه جروبسی.. چیه میخوای بهم بگی باورش سخته؟ کیه اون که کنار تو تا تهش هستش... اون که  دیوونته مث نفس نزدیکه به تو.. میگه با تو بودن درداشو تزکینه یه عمر
نزدیک اگر باشی غرق تو میشم دور از چشات هرگز آروم نمیشم.. از غم دلم دوره آخه تویی امیدم.. دیگه دوریت محاله واست جونمو میدم..
دیگه دوریت محاله واست جونمو میدم..
از من نگذر نمیتونم چون وابسته است به تو جونم محتاجم به نفس هاتو.. آخه دور از دستات تو زندونم...
از من نگذر نمیتونم چون وابسته است به تو جونم محتاجم به نفس هاتو.. آخه دور از دستات تو زندونم...

آخه دور از دستات تو زندونم...

 

[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 2:0 ] [ افشین ]

تا بحال شده مث من باشید؟؟؟؟
تا بحال شده صبح ها با صدای فریاد از تو رخت و خواب بلندتون کنن؟
تا بحال شده کسی با داد و بیداد بگه دیگه حیون بیدارشو! تا بحال شده بخاطر احترام و صبر یک چیزیو ده میلیون بار تحمل کنید و صداتون در نیاد؟!
تا حالا شده لبریز لبریز بشید و دیگه جایی واسه صبر و تحمل باقی نمونه؟ شده یکبار کمرت از شدت تحمل تلخیا به درد بیادو دیگه نتونی راست بایستی. شده دیگه به آخر برسید و دیگه ظرفیتشو نداشته باشید؟

بالا خره هر آدمی تا حدی میتونه ظرفیت داشته باشه و تحمل کنه و دیگه از اون به بعد واقعا نمیتونه؛ نمیتونه.

ادامه ...


ادامه مطلب
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 1:57 ] [ افشین ]

متن از خودم(دل خودم)

همونطور که گفتم من تقریبا هر روز به اینجا میام ولی چون احساسم پیشم نیست پس آپ نمیکنم

اومدم از شادیو عیدو 13 به در بگم اما نگو دلی داغ دارم و جایی برای شادی جز غم نیست.
هاه چه خوشی زود گذر است وغم تو همیشگـــــــــــی...

من سعی کردم تا با نبودنت سر کنم و جای خالیت را پر کنم اما هیچکس برای من تو نشد؛ سعی کردم فراموشت کنم اما این کار من نبود..
سعی کردم توبه کنم و یادی از تو نکنم و سرگرم خودم باشم و به دیار سکوت با تو بودن خاتمه بدم اما نشد. اما شهر ویرانه ی غم من دیگر آباد شده بود ! سعی کردم اما نشد...
سعی کردم انتقام بگیرم؛ اما تا آستین بالا زدم چنان وجودم را آتش خورشید درونم سوزاند که دستی جز دو ذغال و پایی جز دو چوب سست وقلبی جز آتش برای آمدن به سوی تو برای انتقام برایم نماند و این بود که سرتاسر وجودم جز خاکستر چیزی نشد...

دلتنگم! چرا؟ چون تو نیستی؟ نه! چون من بدون تو من نیستم.
تو میدانی دگر شبی برایم نمانده که چشمانم هر لحظه برای برگشتنت از شدت آب رفتن کم نشود. روح سفید موهای سیاهم بدون تو مرده است و دیگر نایی برای مقاوم ایستادن آن ها نمانده و گیسوانم مرداری بر روی سرهای من و گورستانی از بی تو بودن ساخته اند و هر روز از روحشان کم میشود میمیرند میسوزند و بر روی زمین می افتند و با خودشان زمزمه میکنن که یادتان هست که روزی او با لبان خود میگفت : یک تار موی تورو افشین به کل دنیا نمیدم... / تار موی تو کجا و دنیای بی ارزش من کجا...
آن ها میسوزند، میمیرند، پر پر میشوند و به آب میریزند!! آب! آبی که با چشمانم هر شب تکیه گاه زیر سرم را لبریز و سست و سنگین میکند که اگر آن را در آغوش بفشاری دریایی در اتاقم روان میشود که این وصف نبودنت است؛ نبودنت.
ترک های پیشانی ام چنان خشکیده اند که گویی 100سال غم کشیده اند و هر روز خم به ابرویشان آمده است از سوز
غم تو، غم تو، غم تو

من بهتون میگم افشین و مریم: (وجود افشین)
ای کاش افشین مث تو بود! مثل تو با تو بود (مثل رفتارت) (بی قلب و بی احساس)
کاش افشین میتونستی مث اون خیانت کنی دروغ بگی حتی یکی !  فراموش کنی و زیر همه ی قول های با احساس و زیبا و محکمت بزنی...
کاش میتونستی این اشک ریختنارو بعد از 10 ماه انتها بدی، توموم کنی . اما حالا بعد 2 سال دلبستگی به اون در دل و تمام وجودت ریشه دوانیده دیگه نمیتونی خودت رو از اون رها کنی! افشین تو یه زندانی هستی هر کاری که با تو بکنن نمیتونی اعتراض کنی و اگر فریادی از سکوت سر بدی باز هم تنبیه خواهی شد و قلب تورا شکنجه خواهند داد ! آه میدانم چه دردی داری !
دلم برایت میسوزه که جز من کسیو نداری تا با اون درد و دل کنی و هیچکس نمیتونه با تو هم درد بشه  و هیچکس نمیتونه بفهمه که چرا غمگینی چرا گرفتی! چرا؟

اشتباه مکرر تو اینست که دلت را همه جا باز میکنی اما وقتی میبینی قلب و ذهن چه افراد بی قلبی را صدا زده ای دوباره برمیگردی تا از آن ها فرسنگ ها فاصله بگیری و با من سر کنی... اما احساس تو با تو در هر لحظه میجنگد و میگوید از آن بی قلب ها برای ادامه ی راه ومقابله با درد کمک بخواه ، فرار از تنهایی را بخواه؛ و تو میروی...
وقتی به سوی آنها میروی چنان تو را داغ تر میکنند که از چند فرسخی ات شعله ی آتش چشمانت نمایان میشود، چنان دلت میسوزد که هیچ سیلی نمیتواند آن را مهار کندو باد ملایمی که آنها بر تو میوزند چنان ممتد است که کم کم دل سوزانت بر تمام وجودت آتش میکشد...
در این لحظات دیگر چیزی از تو باقی نمیماند.
افشین ای:
بازیچهی شب های من؛ امشب چرا غرق غمی؛ از من جدایی را نخواه حالا که درگیر غمی؛ وقتی که مرزعشق من وقتی که با تو ماشدم؛ جا میشه از تو تا خودم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی

درآرامش این طوفان چشم به راهم که شاید گردی از کوی پای تو به سویم مژدگانی بیاورد و آن را نگه داری کنم و هر روز آن گرد را ببویم و بگویم عزیزم پایت چه بوی گند جورابی میدهد..:)
و این هم برای لبخند لب توی بی وفایی که مدت هاست من و عشق مقدسمونو فراموش کردیو فروختی!!

 

[ چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, ] [ 17:48 ] [ افشین ]

نمیترسی ببینی برای دیدن تو؛ یه روز از درد دلتنگی بمیرم 

تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه؛ تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب؛ کیو دارم بجز تنهایی امشب

میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم؛ نمیتونم ببینم از تو دورم

[ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, ] [ 22:14 ] [ افشین ]

سلام مرمر عزیزم ولنتاینت مبارک
گرچه نمیدونم امروز ولنتاینت با منه یا با ...
گرچه نمیدونم این روزا دستات و نگاهت ولنتاینو به کی تبریک میگه
لبخندای امروزت برای فکر به منه یا چیز دیگه
شایدم لبخندت از روی تمسخر باشه
یا وجودت
به یا من و خاطره های من یا اونی که جز من تو دلت خونه کرده
من که نمیتونم بهت زنگ بزنم بگم سلام عزیزم ولنتاین مبارک ولی همینجا به تو میگم ...
 

یادته یه روز یک عالمه اشک ریختی و بی تابی کردی تا بهت قول بدم 5تا قول یادت هست؟؟ یادت هست که بهت قول ندادم دلت شکست؛ یادته یه عالمه اسرار کردیو بعد من، با هزار تردید بهت قول دادم؛ خودم میگم که بهت سخت قول دادم اما؛ قول محکم و سخت که همیشه سر حرفم هستم؛ {{مرده و حرفش}} ؛یادته اول تو چه آسون بهم قول دادی؟! یادته چه آسون بهم گفتی: تا آخر دنیا با منی؛ یادته چقدر دل نگرانم بودی که یه وقت از دستم بدی بخاطر همین ازم اسرار کردی که بهت قول بدم که تا آخر دنیا باهاتم و با هیچکس بغیر از تو نباشم بهت خیانت نکنم و بخاطر تو جلوی همه ی دنیا باستم یادته تو اول همه اینارو بهم گفتی؟؟
هیچ یادت هست مریم
یادت هست این حرفات که بهم زدی قول و قسمات
دیگه من باید برم نازم
روز خوش
شب خوش
روزای بی من خوش 
عزیزم

 

[ سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, ] [ 21:16 ] [ افشین ]

سلام به روی ماه هر عاشق واقعی که تو دنیاست و تمام زندگیشو حاضره بده اما سر قول و قرارایی که معشوقش به سختی ازش اسرار کرده میمونه و هرگز زیر قول و قرار و قسماش نمیزنه و نخواهد زد

قربون اون عاشقایی که سخت قول میدن ولی وقتی قول میدن سختم روش میمونن
قربون شکل ماه عاشقای واقعی

سلام آی عاشقا

قرررررررررررررررربونتون برم که تو سخت ترین شرایط پاک بودن قرار میگیرید و بخاطر اون کسی که یه دنیا دوستش دارید پاک میمونید فقط برای اون
قربون عشق نازتون بشه افی

دلیل اینکه نمیام اینجا این نیست که عشقمو فراموش کردم و بی خیالم نه؛ دلیل اینه که گرفتارم به خدا؛ درس و کار و تموم شدن ای دی باعث شد چند وقت نیام
امیدوارم تو راه عشق تو این مدت که نبودم زیاد عقب نیوفتاده باشم اومدم که حسابی با بالای ناز عاشقم بتازونم تا به انتهای عشق بی انتها برسم
من اومدم ای دنیای زیبای عشق

قبل از اینکه من دچار بشم فک میکردم عشق مال آدمایی که کلا با من و ما فرق دارم اما حالا که دچار شدم میبینم اون آدما فقط احساس درونشونو بیدار کردن پس فرقی با منو ما ندارن اما؛ حالا دیگه فهمیدم اون آدما همین من و ما هستن همون کسایی هستن که خدا گفته به خودش : احسنت

 

راستش افی میگه:
راستش دلم واسش یه دنیا تنگ شده برای همونی که منو حتی تو یاهوش ایگنور کرده آره واسه همون دلم یه خورده شده..
ای کاش میشد مث شبایی که بر من گذشت دوباره این شبا رنگ و بو بگیره با اون؛ رنگ عشق بوی خدا...
میدونید آخه.. اون یه دفعه گذاشت و رفت بدون اینکه خداحافظی کنه بدون ایکه بگه یه روز واسه همیشه رفت؛ رفت ندید با رفتنش دل منم باهاش رفت ندید که روحم پیششه فقط دید که جسمم نیست؛ فقط ازم فرار کرد فقط تونست به همه چیز پشت کنه؛
چون دلیلی نداشت یه دفعه بی سروصدا رفت تا یه وقت صدامو نشنوه شرمنده بشه و تو رو درواسی گیر کنه که بخواد دوباره بهم بگه افشین بی تو میمیرم تو تموم دنیامی اگه یه روز بیتو باشم من چیکار کنم.. همش ازم میپرسید افشین اگه من یه روزی بمیرم تو واسم چیکار میکنی.. خوب منم میپیچوندمش و هیچی بهش نمیگفتم ولی روزی رسید که اون زندس اما من بخاطر اینکه اونناراحت نشه یا بابا مامانش بهش چیزی نگن به خونشون زنگ نزدم که یه وقت بخاطر من شرمنده پدر مادرش بشه.. اون نمیدونه که من حتی با مادر حمیده صحبت کردم بخاطر اون.. شرمنده شدم بخاطر اون و راز دلمو گفتم بخاطر اون.. میدونی به مادر حیده گفتم من و ما به هم قول دادیم که تا آخرش با هم باشیم اما اون زد زیر همه چی...
یه خنده یی کردو گفت خوب شما هنوز بچه بودید اما من ناراحت شدم و با صدای سنگین گفتم:
مرد حرفش یکیه و سر تمام حرفا و قولام باهاش میمونم..
بهم گفت: وقتی بزرگشی به این روزا میخندی
ولی من سکوت کردم و میخواستم بگم "اگه بزرگشم با تمام وجودم شاید برای این روزا گریه کنم چون دیگه هیچوقت نمیتونم برشون گردونم" اما حرفمو خوردمو چیزی نگفتم..
خلاصه تا امروز که آقا افی جلوی خیلی ها شرمنده شده..
خدا شاهده نزدیک سه تا گ.ی.ر.ل اومدن ا.ی.ن.ج.ا ؛ خدا شاهده تو چشم یکیشون نگاه نکردم فقط بخاطر اون..
جالب اینجاس همون روز نشسته بودم پا کامی و داشتم اصرار مریو میکردم که برگرده اما اونی که میگفت منو تا آخر دنیاش میخواد بهم گفت ما اصلا به هم نمیخوریم و ما از دوتا دونیا متفاوت اومدیم ولی نمیدونست تمام دنیامه..
نمیدونست که یه دنیا میخوامش و بدون هیچ دلواپسی دلمو بدجور شکوند کسی که بهم میگفت...
بیشتر توضیح نمیدم باشه؟؟!!
 

ای خدا دعا میکنم که مری خانوم برگرده دعامو مستجاب کن:

الهی آمین

     اون طرف میزم، جات خالیه عزیزم

[ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, ] [ 20:34 ] [ افشین ]
 
لالایی چشمای خیسم
لالایِـی دستـای تـنهـا
پس کجاست اونکه دوستت داشت
چـــرا تــو مـــونـــدیـــو غـمـهــا
لالایی ماه شب مـن
لالایی تنها گل یاس
ایـن لبای خشـک و پرپر
خیلی وقته بی تو تنهاس

لالایی چیک چیک بارون
لالایـی دلـه پـر از خـون
پــس کـجـایی نـازنـینـــم
دارم میشم بی تو داغون
لالایی موجای دریا
لالایــی ماهی مرده
این عاشق یکه و تنها
تـو رو از یـادش نبرده
لالایــی نیـلوفر نـاب
لالایی همزاد مهتاب
از همون شب که تو رفتی
پا نذاشته به چشام خواب
لالایی سنـگ صبـور لـحظه هـا
لالایی هق هق و گریه بی صدا
دل من دشت پر از لاله و خون
داد و فـریاد میـزنــه گــلم بـیا
لالایی آهــوی دربنــد و اسـیر
لالایی چشمای ناز و بی نظیر
پـس چـرا یـارم نیومد از سـفر
میدونم برمیگرده گر چه دیر
لالایـی یــاس دلتنـگم نخـواب
لالایی بازم بمون در تب و تاب
ایــن شـبا رو تـا ســحر بیـدار بمــون
واسه خوبیاش رو عشق من بتاب
[ جمعه 23 دی 1390برچسب:, ] [ 15:23 ] [ افشین ]

من با این موسیقی یک دنیا خاطره دارم   و امروز تمام حرفای این موسیقی سرنوشتم شد   و چقدر زیباست وقتی با تمام دلم این موسیقیرو با خودم میخونم و یاد یه عشقم می افتم

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرامو آسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایم نام تورا خواندم

کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم

روزی که میگفتی من با تو میمانم

روزی که دانستی من بی تو میمیرم

روزی که با عشقت بستی به زنجیرم

بازنده من بودم این بوده تقدیرم

خوش باوری بودم پیش نگاه تو

هردم ز چشمانت خواندم کلامی رو

عاشق نبودی تو من عاشقت بودم

در قبله گاه عشق بودی تو معبودم

آرامو آسوده در خواب خوش بودی

یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم

من با نفسهایم نام تورا خواندم

کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم

من با نفسهایم نام تورا خواندم

کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم

عشق تو چون برگی در دست طوفان بود

دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود

روزی به من گفتی دیگر نمیمانم  

گفتم که میمیرم گفتی که میدانم  

باور نمیکردم هرگز جدایی را

آن آمدن با عشق، این بیوفایی را

 

[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 23:42 ] [ افشین ]

سلام

امروز محکم فریاد میزنم:

خدایا او رفت

 

 

ولی تو هستی

 

 

 

[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 22:51 ] [ افشین ]

سلام

امروز خیلی اتفاقا افتاد...

امروز صبح زود با یکی از دوستای پارسالم بعد یک سال رفتیم پارک حسابی باهم دیگه عکس   انداختیمو خوشحال بودیم

بعد رفتم امتحان دادم چقدر حال داد!!

ریاضی بود و همه رو نوشتم آخجوون

در حال امتحان دادن بودم ناگهان یکی از دوستام گفت پدر جوادی به رحمت خدا رفت... وای چه احساس ویرون کننده ای بود
خیلی ناراحت شدم آخه واقعا سخت و تلخه که آدم یه لحظه تجسم کنه پدر زندگیشو برای همیشه دیگه نداره... 
بخاطر دوستیمون و بخاطر همدردی باهاش ساعتای 2 رفتم مجلس پدرش.. خیلی دردناک بود خیلی.. خیلی..

خلاصه 2ساعت نشستمو امیرحسینو دیدم(کسی که باباش...) محکم بغلم کرد انگار دلش خیلی پر بود منم بقلش کردم گفتم الهی همیشه خوشحال باشیو احساس غم تو زندگیت نکنی بهت تسلیت میگم عزیزم 

بعد رفتم توی پارک چند دقیقه ای نشسته بودم بعد داشتم به سمت خونه میومدم     که یه دفعه یه ماشین هوندایی سوناتا اومد تو دلم..  یهو هل شدم  دستمو گذاشتم رو کاپوت ماشین خودمو هل دادم از زیر ماشین کنار
حالا نگو پشت فرمون دوست کلاس دوم دبیرستانم بود میخواست باهام شوخی کنه...   
بعد حسابی باهم حرفیدیم رفتیم بنزین آزاد زد آخه آقا مایه دار شده و ماهی 30_40 تومان پول دریافت میکنه از کافی شاپ و قهوه خونه بزرگش خلاصه خیلی خوشحال شدم بعد اومد رسوندم خونه ... خیلی حال داد ...   انقذه با سرعت میرفت منم مث آدمای ندید پدید ذوق مرگ شده بودم ...   الهی... 
چقد بعضی ها مایه دارن هاا
ولی من خرم ندارم

بعد رسوندم خونه و نگو مهمون داشتیم پسر نمیدونم کیه فامیلای دور مامانمون اومده بود خونمون و باهم حرفیدیم
و شب با یک عالمه خاطره از اونروز به خواب رفتم

همین..

اینم حوادث یه روز پر حادثه

[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ 21:42 ] [ افشین ]
 
دوستت دارم
تکیه کلام تو بود ,
من بی جهت به آن تکیه داده بودم…!!!
[ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, ] [ 21:21 ] [ افشین ]


 

ای بهترین بهانه برای دلتنگی هایم آیا روز تولد دوستی هایمان را به یاد داری؟
 
همان روزی که همچون پیچکی به دیوار های کاهگلی قلبم پیچیدی….
 
من تمام لحظه های با تو بودن را به یاد سپرده ام….
[ پنج شنبه 21 دی 1390برچسب:, ] [ 14:16 ] [ افشین ]


 

جدایـــــــی این است
جدایــــــی همین است
اینکه با تو باشم و با من باشی و باهم نباشیم جدایـــــی همین است…
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره ما را در خود جای ندهد جدایــــــی همین است
اینکه قلبم اتاقی باشد
خاموش کننده صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی جدایــــــی همین است
اینکه در درون جسمت تورا جستجو کنم
و آوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
و ضربان نبضت را در میان دستت جستجو کنم جدایــــــی همین است
جدایـــــی همین است که من هیچ احساسی از تو دیگر در خودم پیدا نکنم
و دیگر نتوانم حتی لحظه ای نگاهت را
صدایت را تحمل کنم
جدایـــــــــــی همین است…… همین !!!

 

[ پنج شنبه 20 دی 1390برچسب:, ] [ 14:25 ] [ افشین ]
 
میروی تا با نبودن عشق را پر پر کنی
میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی
آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است
من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی
در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد
آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی
سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی
عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی
بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره
کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی
[ پنج شنبه 19 دی 1390برچسب:, ] [ 14:5 ] [ افشین ]
امشب همه چیز روبه راه است
همه چیز آرام…آرام…باورت میشود ؟
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم ” با یاد تو “
تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام !
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم …بی صدا کنم

تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام !
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی
یاد گرفته ام … نفس بکشم بدون تو … و به یاد تو
یاد گرفته ام که بی تو بخندم
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم… و بدون شانه هایت …
یاد گرفته ام… که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم
و مهم تر از همه
یاد گرفته ام که با یادت زنده باشم
اما هنوز یک چیز هست …
که یاد نگرفته ام…
که چگونه ……!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم
و نمی خواهم که هیچوقت یاد بگیرم…
تو نگرانم نشو !!
“فراموش کردنت” را هیچوقت یاد نخواهم گرفت …
[ پنج شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 21:1 ] [ افشین ]

 

خداحافظ برای تو چه آسون بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو فقط رفتن
برای من ولی این رفتن جان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
خداحافظ طلوع تو غروب من
خداحافظ تو ای عشق عزیز من
[ پنج شنبه 17 دی 1390برچسب:, ] [ 14:39 ] [ افشین ]
 
آب نریختـــــم که برگردی!
آب ریختـــــم تـــا پاک شود
هر چه رد پای توست….
از زنـــدگی ام!
[ پنج شنبه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 12:53 ] [ افشین ]
 
 
هر انسانی جائز الخطاست
ولی
هر خطایی جائز العفو نیست . . .
[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ 20:48 ] [ افشین ]

                         

دوستیه ساده ما غیر معمولی شد / نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد

نمیدونم چی شد که وجودم لرزید / دل من این حسو از تو زود تر فهمید

تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم / چه دلیلی داره از تو دست بردارم

بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟! / هرچی شد از حالا همیچیزش پاتوووو

دیگه دست من نیست بستگی داره به تو / بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری!

بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی / عاشق من بمونی منو تنها نذاری...

دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد / میدونستم خوبی ولی نه تا این حد

انگاری صد ساله  که تورو میشناسم / واسه اینه  اینقدر روی تو حساسم

من احساساتی به تو عادت کردم / هرجا باشم آخر به تو برمیگردم

دیگه دست من نیست بستگی داره به تو / بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری!

بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی / عاشق من بمونی منو تنها نذاری...

 

[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ 12:59 ] [ افشین ]

فردا امتحان دینی دارم و این به کنار فقط اومدم اینجا امروز و در این ساعت یه چیزی با دل پر بگمو برم:

 

چقدر انسانها  بی

 

 

چشمو روحند

 

همین

[ چهار شنبه 7 دی 1390برچسب:, ] [ 14:39 ] [ افشین ]

پدر خوبو نازنینم تولدت مبارک  

 

[ جمعه 2 دی 1390برچسب:, ] [ 21:47 ] [ افشین ]

سلامی گرم و پر انرژی  به خسته دلان عاشق بی انرژی   

و اما...

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ جمعه 2 دی 1390برچسب:, ] [ 20:40 ] [ افشین ]

 

  میدونید چرا نمیتونیم تا وقتی با خدا باشیم که دعا هامونو مستجاب کنه؟؟

بخاطر اینکه صبر نداریم بخاطر اینکه همه کارا مونو بخاطر این انجام میدیم که خدا بهمون پاداش و عجر بده و اگه بعد یه مدت خدا دعاهای رنگارنگمونو مستجاب نکنه ازش دل سرد میشیمو شایدم دیگه نماز و دعارو ول کنیم!!

ولی باید بدونید که ایراد از خودمون هست درست قبل از طلوع خورشید   و روشن شدن هوا که در اون لحظه تاریک ترین زمان هستش جا میزنیم و به انتظار طلوع نیستیم و میبریم و به آخر میرسیم!

یه چیزی بگم که خدا اصلا به ما نیازی نداره و اگرم ما براش نماز میخونیم نباید منتی بر سر خدا بذاریم بلکه خدا منت میذاره بر سر ما که همچنین اجازه ای رو به ما میده که نام اونو به دهان ببریم و ازش مدد بخوایم ؛؛ پس وقتی نماز میخونید منت به خدا نذارید و برای دست یافتن چیزی خدارو دعا نکنید

خالص اون باشیدو فقط برای اون نماز بخونید للفا!!

همیشه از خدا بخواید که به زندگیتون عرض بده نه طول؛ طول عمر بیهوده میخواید واسه چی واسه زجر کشیدن؟

و از خدا چیزیرو نخواید که بهتون نمیده و خودتون احساس میکنید این کار از قصده چون شاید حکمتی توش باشه که به نفع خودتونه (مثلا خواستن کسی که نمیخوادتون یا خریدن ماشین مدل بالا نمیدونم دیگه مثالای زیادی هس... اگه مثلا اونی که میخواید ولی اون شمارو نمیخواد بهش برسین شاید بدبختتون کنه و دنیارو به کامتون زهر کنه    یا اگه ماشین بهتون بده باهاش برید ته دره و خداحافظ...   )

همه اینارو از معلم فارسیم آقای قدوسی یاد گرفتم!   

حالا میامو بیشتر از حرفاش میگم!

اون یه مرده ماهه خیلی گله به مولا

[ دو شنبه 28 آذر 1390برچسب:, ] [ 14:54 ] [ افشین ]
همونطور که داغ کرد!
رمز ادامه مطلب همون رمزیه که با 80تا پسر تو کلوپ رابطه داشتی
همون رمزیه که تو کلوپ نوشته بودی  اهل حال ا
همون رمزیه که وقتی من پروفایلتو دیدم نزدیک بود سکته بزنم و راهی بیمارستان شدم ا
رمز ادامه مطلبم رمز همون ایمیلیه که تمام پیغامهای یه عاشقو که با تمام وجودش اونا رو نوشته بودو بدون اینکه بخونی راهی سطل آشغال کردی
جواب این همه عشق من به تو سطل آشغال بود جواب این همه احساس 100بار شکستن بود
جواب مجنون خیانت بود؟
 
اندازه یک دنیا بهت شك دارم حتی دیگه از بابات که بهت اون الفاظو گفته بیشتر میخوام بهت بگم و به دختر بودنت یه آسمون پر از خدا شک دارم و به ناپاک بودنت یقین دارم
درضمن اون کلمه ای رو که اسمشو نباید تو دهنت بیاری   و اگرم بیاری باید بری دهنتو آب بکشیرو   باید وسط رمز ورود انگلیسی بزنی و فونتت باید انگلیسی باشه یادت که نرفته رمز هرزه بازی یاتو که آخرش ستاره داره یادت رفته؟ ا
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:, ] [ 1:22 ] [ افشین ]

  لازم به ذکر است که هیچ مطلبی اعم از خوبو بد در این وبلاگ پاک نمیشه!! چون نویسنده این وبلاگ برای خاطرات و احساساتش در هر زمان اهمیت قایله و همچنین برای هر لحظه عشقی که مصرف کرده

[ چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, ] [ 14:46 ] [ افشین ]

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:, ] [ 14:38 ] [ افشین ]

دیشب کارم به بیمارستان کشید

بقیه نوشته در ادامه مطلب

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ 23:51 ] [ افشین ]
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ 1:22 ] [ افشین ]
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, ] [ 1:18 ] [ افشین ]

يك...
دو....
سه....

چندين و چند
...هر چقدر مي شمارم خوابم نمي برد
من اين ستاره هاي خيالي را
كه از سقف اتاقم
تا بينهايت خاطرات تو جاري است
....
يادش بخير
وقتي بودي
نيازي به شمردن ستاره ها نبود
اصلا يادم نيست
ستاره اي بود يا نبود
هر چه بود شيرين بود
حتي بي خوابي بدون شمردن ستاره ها

    

[ دو شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ 23:56 ] [ افشین ]

یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم
با اون همه تنهایی اسیر غم نبودم

من بودم و یه سایه فقط خودم رو داشتم
کاری با کار دنیا با آدماش نداشتم

تا که یه شب تو شبها چشم به چشمت افتاد
سر اومد این تنهایی دلم به من خبر داد

کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که باز بری بذاری من رو با بیقراری

کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که جاش برام تو سینه یه دنیا غم بذاری

حالا اومدم با سایه ها با غصه ها نشستم
از تو نموند بجز غم تو این شبا یه خستم

کاشکی میشد دو باره اون روزا بر میگشتن
میومد اون زمونی که غصه ای نداشتم

دیگه شدم غریبه با دنیا و زمونه
اون که دلی نداره باید تنها بمونه

 

[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ 23:37 ] [ افشین ]
[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ 22:40 ] [ افشین ]

به دلیل اینکه میترسیدم وبمو یه وقت پاک کنی رمزشو بهت نمیدم آخه گذشته ها خیلی برای من مقدسه

گذشته ها همون موقعیه که تمام وجودمرو گذاشتم 

گذشته ها همون وقتیه که برای اولین بار عاشق شدم

گذشته ها همون زمانیه که تو اتاقم تو چشمام نگاه کردیو بهم گفتی ...

گذشته ها همون موقعیه که خدا بخاطر همونی که تو گذشته هام بـــــود به خودش احسنت گفت

گذشته ها همون عشقیه که وقتی شیطان اومد سمت من (سمت انسان نازنین) دید این یه چیزیه که هرگز نمیشه واردش شد، دید به چیزی رسید که معنای اونو نمیدونست دید روح خدا درش دمیده شده دید عشق خداههه هرگز نمیشه هر شیطانی به درونش راه پیدا کنه

گذشته ها همون چیزیه عزیزم، که حتی فرشته ها هم انو ندارن حتی فرشته ها

گذشته ها همون حسیه که هم خدا و هم من (عددی نیستم که) واقعا بهش احسنت گفتیم

گذشته ها همون زمانیه که همه خواب بودن و من اومدم دنبال تو، دنبال عشقم و با بودن در کنار اون انگار برای مدتی دنیا کنارم بود اما با تمام اون حسی که نسبت به اون داشتم  اون هیچ حسی بهم نداشت اون اصلا نیدونست چرا الان تنها کنارش بودم !! چرا وقتی که پیشش بودم تمام وجودم به لرزه در مییومد !! اون اینارو نمیدونست و همش بهم میگفت از پیشم برو جیغ میکشم ها...

ای وای... قبلنا بهم میگفت از پیشم برو جیغ میکشم؛ اما حالا بدون اینکه حتی جیغ بکشه برای همیشه از قلب اون بیرون رفتم و هرگز دیگه حتی تو خاطر اون جایی ندارم...

گذشته ها عاشق بودم معشوقه داشتم داغون نبودم روح و احساس درونم رو زنده کرده بودم

گذشته هارو به این دلایل میپرستم و هرگز فراموش نخواهم کرد،((چون ترو یادم میاره)) هرگز فراموش نمیکنم اون همه احساس رو... هرگز

 

پس از من نخواه که رمز وبمو بهت بدم و عشقمو نسبت به تو فراموش کنم

درسته تو بهم گفتی دست از سرم بردار ولی اینو بدون هیچ وقت دست از سرت بر نمیدارم

نمیتونم نمیتونم

حالا میفهمم عاشقا چی میگن و چی میکشن

من مجنون تو بودم و خواهم ماند

ولی تو لیلیو دل داده بودیو حسی به مجنونت نداشتی

بخاطر عشقم

تقدیم به عشق:

گفتم نرو پر پر میشم                 /              گفتی میخوامرهـــاباشم

 گفتم آخــه عاشق شدم            /              گفتی میخوام تنها باشم

گفتم دلــــــــــــم؛ گفتی بسوز           /         گفتم یه عمری باز هنوز

گفتم پس عمرم چی میشه         /           گفتی هدر شد شبو روز

                                            وای دلم

گفتم آخه من، داغون میشم         /           گفتی به من، خوش میگذره

گفتم بیا چشمام با تو                   /         گفتی آخه کی میخره

گفتم منو جنس میدونی                 /        گفتی آره بی قیمتی

گفتم یه روز من کسی بودم با من نکن بی هرمتی

گفتم صدام میمیره باز                    /        گفتی به درد بسوز بساز

گفتم حالا که پیر شدم                    /        گفتی که از تو سیر شدم

گفتم تمنا میکنم                            /        گفتی میخوام خوردت کنم

گفتم بیا بشکن تنو                          /       گفتی فراموش کن منو

گفتم تمنا میکنم                            /        گفتی میخوام خوردت کنم

گفتم بیا بشکن تنو                          /       گفتی فراموش کن منو

 گفتی فراموش کن منو                         گفتی فراموش کن منو

                             گفتی فراموش کن منو

                                       

     

[ شنبه 12 آذر 1390برچسب:, ] [ 17:25 ] [ افشین ]
[ پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, ] [ 21:19 ] [ افشین ]

خرابه شد ستاره بارون                           بیا ببر یه دخت ویرون

کی میکشی بار دگر شانه به مویــــــــــــــــــــــــــم

کی میزنی ای با وفا بوسه به رویـــــــــــــــــــــــــــم

ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی

لب را بگشا قرآن بخوان که مهربانـــــــــــــــــــــــــــی

ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی

ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی

 

اگر بیایی تو به سویم          اگر بیایی تو به سویم

خون رخت به گریه شویم         خون رخت به گریه شویم

دیدی من را در آن صحرا به دیده ی خووون

ماندم از ره خوردم سیلی زدست مجنون

ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی

 

[ پنج شنبه 10 آذر 1390برچسب:, ] [ 1:2 ] [ افشین ]

to tell someone howmuch you love , howmuch you care.

because when they '''regone no matter how loud you shout and cry,   they won''' thear you anymore

 

  

[ چهار شنبه 9 آذر 1390برچسب:, ] [ 23:33 ] [ افشین ]

این صدای تحمت و درده که من با کسی که نیست صحبت میکنم

آه 

به صدای من گوش کن

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ چهار شنبه 11 آبان 1390برچسب:, ] [ 12:58 ] [ افشین ]

تو    ستاره ی قشنگ توی شب های منی  

تو همون فرشته ی  تو خوابو رویای منی

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب
[ یک شنبه 8 آبان 1390برچسب:, ] [ 1:35 ] [ افشین ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

""بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ"" ۞ وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین۞ به وبلاگ نازنینم خوش اومدی نازنین

كد موسيقي براي وبلاگ

نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥عاشق واقعی♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ و آدرس afiomari.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
function Clear(thefield){if(thefield.defaultValue==thefield.value) {thefield.value='';}}





امکانات وب

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 39205
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس

انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس