Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ♥♥عاشق واقعی♥♥Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ اول خدا...
|
دیگه واقعا خسته شدم! کنکور، جدایی، درس، سربازی، بدبختی، تنهایی چنان ضربه ای به من زد که از خستگی دیگه نمیتونم تکون بخورم...
من رفتم سربازی خیلی خسته ام اما هنوز عشقت روبرومه بی عشق تو کار من تمومه هنوزم منتظرتم به خدا............................................ خداحافظ حال كه اين سخنان را به كتابت در ميارم از همه گريزان شده ام و به گوشه اي از اين دنياي بي مروت گريخته ام از شهر ديار پدر و مادري كه زره اي عشق خرج فرزندشان نكردن كيلومترها دور شده ام و در شهري غريب به كنار دستي آمده ام كه زندگي در كنار آن غريب به سر كنم و زندگي در كنار او را به هزاران آشنا و هزاران معشوقه نما ترجيح دهم... او را دوست ميدارم و در كنار او و با او بودن را به اين زندگي و خانواده بي عشقي كه هر لحظه من را خورد ميكند و عشق من را محو خشونت ميكنند ترجيح ميدهم ترجيح داده ام ترجيح خواهم داد... حال در حالي كه در كنار آن دوست به نام مهدي نشسته ام و در خانه استيجاري او عمر را به سر ميكنم بسيار خوشحال هستم... نميدانم تيري كه به حدف زده ام خطاست يا صحيح؛ اما سعي بر شناخت شماره ي غريبه ي آشنايي دارم كه من را ديگر نميشناسد... بسيار شكسته؛ از خانه پدري گريزان و عازم اصفهان شده ام و سرشار از اندوه و آه در حالي كه از زندگي خود دور شده ام در حال سپري كردن عمر نافرجام هستم... .... تنهاي تنها.... و همراه با غريبه اي به نام مهدي...
میخوام از یه مشکل بگم اینکهتوی وبلاگم هرکس که نظر گذاشته ثبت نشده!!
یعنی قسمت نظر دهی وبلاگ خراب بوده!!!
و بخاطر تم وبلاگ بوده!! از عزیزان خواهش میکنم هرکس که نظری داده دوباره بفرسته ایلبه هنوز هم وبلاگ مشکل داره و اگه شما داخل ادامه مطلب نظر بدین به دستم نمیرسه !! باید حتما بزنید روی نظر بدهید هر پست توی صفحه اصلی وبلاگ و بعد نظر بدین که به دستم برسه چون اگه این کارو نکنین و از داخل ادامه مطلب نظر بدین نمیرسه!!! ممنون! این یعنی یک ساله به وبلاگ من هرچی نظر اومده ندیدم 3سال گذشت مخاطب: خدا و (هدیه هاش)
سلام سال نو مبارک
تازه اینکه چیزی نیست!
تووللللدم مبارک
به قول بعضی از معشوقه ها هیچکس نیست که حتی فقط بگه تولدت مبارک! همین!
...
برای ادامه مطالب به ادامه مطلب رجوع کن..
ادامه مطلب سلام کسی که وبلاگمرو فقط برای اون مینویسم و اسمت توی آدرس وبلاگم هنوز پیش من هست... باقی در ادامه مطلبوو پسوررد نام کودک خیالی من و تو ادامه مطلب باز منم و حسرت اینکه دوباره تنهاممم/ «اول خدا» WELCOME به وبلاگ افشین و... خوش اومدید باد دفتر خاطرات را ورق میزند! آه حالا دیگر کسی مرا در راه، چشم انتظار نیست. این ایام با تنهایی ای نابهموار کلنجار میروم. اگر به رسم ساعت بگویم. تنها سه ساعت دو همنشین دارم. مرا غرق کن. با دیوار حمال بیغوله ام همنشین شدم. عمریست بی دل زندگی را هر روز بدرود میکنم. و این باق پر از تردید قالی، حضور تنهایی را آنچنان به نهایت رسانده که دیگر طاقت از چشمانمان گرفته و به بی قراریهایمان جامه ای نقره ای پوشانده. امروز و امشب یک شمع مرا تا رویای آب های آزاد کشانید. تا تبسم گریه . و من رفتم تا باغچه ای که یاد گل بابونه و اطلسی را هر روز زنده میکند؛ و نماندم... چه کسی را فریاد بزنم؟ دادها و شاید هم بیداد هایم را با نام کدام شاهد به گوش آسمان برسانم؟ من از این پایین. ستاره ی گم شده ام را در آسمان نمییابم. فردا به حال روز من چه خواهد آمد؟ سرنوشت نمناک خود را از زبان چه ستاره ای بشنوم؟! ستاره سهیل را که دیریست مردمان یافته اند! آخر من چگونه به داد خواستِ حسرت های صبورم نا اهلی کنم؟ با چه رویی به دادگاه چشمان پرواز سفر کنم؟ ای همان من. برو تا هیچ... من دیگر نشانی ماه را که در آسمان چهارم پایین تر از پس کوچه ابر سیاه و بی باران هست نمیدانم. سرگردان هستم. تنهایی مرا دزدیده است و کسی مرا به خاطر نخواهد آورد. شرمنده برگ ها و برگه ها شده ام. سکوت فریاد گونه ام اینجا غوقا میکند نیستی که ببینی زیر آوار سکوت چگونه بند بند وجودم ازهم گسست اما این سکوت نشکست اشک در چشمانم نشست اشک بارید... خالی شدم قطره قطره خالی از سکوت خالی از فریاد و دیگر چشم من خیره نشد بر لبهای بسته ات سکوت کن آن هنگام که دلت پر از هیاهوست سکوت خوب است تو احوال پریشان مرا هرگز نمیبینی نشد یک بار از من بپرسی چرا این گونه غمگینی بالهایم را باز میکنم به هوای رفتن تو شاید در پشت این کهنه لبخند راهی باشد شاید در این راه هموار پر از سکوت، همراهی باشد قلبم را هدیه میکنم به بیدار خفتن شاید که عاقل شدنش به قیمت چاهی باشد و تو خدای من ... بین من و قلبم فاصله انداز نخواهم که حرف قلبم باز سر به گمراهی باشد ... امروز پر از فریاد میگویم:
برگـــرد سلام من امروز اومدم از خاطره های شیرین مسافرت چند روز پیشم به شهر زیبا و تاریخی اصفهان بنویسم که بوی زیادی از تاریخ ایران و ایران زمین میدهد اما من به جایی از این شهر رفتم که زیاد به تاریخ ایران ربطی نداشت!! خلاصه بار سفر رو بستیم و از اراک عازم اصفهان شدیم و چون بعد از اذان ظهر حرکت کردیم من تونستم روزه بگیرم و خیلی خوب شد که تونستم بگیرم که اصلا این شهر با تمیزی قهر کرده !! وای چقدر کثیف بود پیف پیف!! :) ادامه مطلب عاشق تر از قبلم، بمون تو پیشم... دور از چشات هرگز آروم نمیشم.. آخه دور از دستات تو زندونم...
تا بحال شده مث من باشید؟؟؟؟ بالا خره هر آدمی تا حدی میتونه ظرفیت داشته باشه و تحمل کنه و دیگه از اون به بعد واقعا نمیتونه؛ نمیتونه. ادامه ... ادامه مطلب متن از خودم(دل خودم) همونطور که گفتم من تقریبا هر روز به اینجا میام ولی چون احساسم پیشم نیست پس آپ نمیکنم اومدم از شادیو عیدو 13 به در بگم اما نگو دلی داغ دارم و جایی برای شادی جز غم نیست. من سعی کردم تا با نبودنت سر کنم و جای خالیت را پر کنم اما هیچکس برای من تو نشد؛ سعی کردم فراموشت کنم اما این کار من نبود.. دلتنگم! چرا؟ چون تو نیستی؟ نه! چون من بدون تو من نیستم. من بهتون میگم افشین و مریم: (وجود افشین) اشتباه مکرر تو اینست که دلت را همه جا باز میکنی اما وقتی میبینی قلب و ذهن چه افراد بی قلبی را صدا زده ای دوباره برمیگردی تا از آن ها فرسنگ ها فاصله بگیری و با من سر کنی... اما احساس تو با تو در هر لحظه میجنگد و میگوید از آن بی قلب ها برای ادامه ی راه ومقابله با درد کمک بخواه ، فرار از تنهایی را بخواه؛ و تو میروی... درآرامش این طوفان چشم به راهم که شاید گردی از کوی پای تو به سویم مژدگانی بیاورد و آن را نگه داری کنم و هر روز آن گرد را ببویم و بگویم عزیزم پایت چه بوی گند جورابی میدهد..:)
نمیترسی ببینی برای دیدن تو؛ یه روز از درد دلتنگی بمیرم تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه؛ تو دستای تو آرامش بگیرم بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب؛ کیو دارم بجز تنهایی امشب میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم؛ نمیتونم ببینم از تو دورم سلام مرمر عزیزم ولنتاینت مبارک یادته یه روز یک عالمه اشک ریختی و بی تابی کردی تا بهت قول بدم 5تا قول یادت هست؟؟ یادت هست که بهت قول ندادم دلت شکست؛ یادته یه عالمه اسرار کردیو بعد من، با هزار تردید بهت قول دادم؛ خودم میگم که بهت سخت قول دادم اما؛ قول محکم و سخت که همیشه سر حرفم هستم؛ {{مرده و حرفش}} ؛یادته اول تو چه آسون بهم قول دادی؟! یادته چه آسون بهم گفتی: تا آخر دنیا با منی؛ یادته چقدر دل نگرانم بودی که یه وقت از دستم بدی بخاطر همین ازم اسرار کردی که بهت قول بدم که تا آخر دنیا باهاتم و با هیچکس بغیر از تو نباشم بهت خیانت نکنم و بخاطر تو جلوی همه ی دنیا باستم یادته تو اول همه اینارو بهم گفتی؟؟ سلام به روی ماه هر عاشق واقعی که تو دنیاست و تمام زندگیشو حاضره بده اما سر قول و قرارایی که معشوقش به سختی ازش اسرار کرده میمونه و هرگز زیر قول و قرار و قسماش نمیزنه و نخواهد زد قربون اون عاشقایی که سخت قول میدن ولی وقتی قول میدن سختم روش میمونن سلام آی عاشقا قرررررررررررررررربونتون برم که تو سخت ترین شرایط پاک بودن قرار میگیرید و بخاطر اون کسی که یه دنیا دوستش دارید پاک میمونید فقط برای اون دلیل اینکه نمیام اینجا این نیست که عشقمو فراموش کردم و بی خیالم نه؛ دلیل اینه که گرفتارم به خدا؛ درس و کار و تموم شدن ای دی باعث شد چند وقت نیام قبل از اینکه من دچار بشم فک میکردم عشق مال آدمایی که کلا با من و ما فرق دارم اما حالا که دچار شدم میبینم اون آدما فقط احساس درونشونو بیدار کردن پس فرقی با منو ما ندارن اما؛ حالا دیگه فهمیدم اون آدما همین من و ما هستن همون کسایی هستن که خدا گفته به خودش : احسنت
راستش افی میگه: ای خدا دعا میکنم که مری خانوم برگرده دعامو مستجاب کن: الهی آمین اون طرف میزم، جات خالیه عزیزم لالایی چشمای خیسم
لالایِـی دستـای تـنهـا
پس کجاست اونکه دوستت داشت
چـــرا تــو مـــونـــدیـــو غـمـهــا
لالایی ماه شب مـن
لالایی تنها گل یاس
ایـن لبای خشـک و پرپر
خیلی وقته بی تو تنهاس
لالایی چیک چیک بارون
لالایـی دلـه پـر از خـون
پــس کـجـایی نـازنـینـــم
دارم میشم بی تو داغون
لالایی موجای دریا
لالایــی ماهی مرده
این عاشق یکه و تنها
تـو رو از یـادش نبرده
لالایــی نیـلوفر نـاب
لالایی همزاد مهتاب
از همون شب که تو رفتی
پا نذاشته به چشام خواب
لالایی سنـگ صبـور لـحظه هـا
لالایی هق هق و گریه بی صدا
دل من دشت پر از لاله و خون
داد و فـریاد میـزنــه گــلم بـیا
لالایی آهــوی دربنــد و اسـیر
لالایی چشمای ناز و بی نظیر
پـس چـرا یـارم نیومد از سـفر
میدونم برمیگرده گر چه دیر
لالایـی یــاس دلتنـگم نخـواب
لالایی بازم بمون در تب و تاب
ایــن شـبا رو تـا ســحر بیـدار بمــون
واسه خوبیاش رو عشق من بتاب
من با این موسیقی یک دنیا خاطره دارم و امروز تمام حرفای این موسیقی سرنوشتم شد و چقدر زیباست وقتی با تمام دلم این موسیقیرو با خودم میخونم و یاد یه عشقم می افتم عاشق نبودی تو من عاشقت بودم در قبله گاه عشق بودی تو معبودم آرامو آسوده در خواب خوش بودی یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم من با نفسهایم نام تورا خواندم کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم روزی که میگفتی من با تو میمانم روزی که دانستی من بی تو میمیرم روزی که با عشقت بستی به زنجیرم بازنده من بودم این بوده تقدیرم خوش باوری بودم پیش نگاه تو هردم ز چشمانت خواندم کلامی رو عاشق نبودی تو من عاشقت بودم در قبله گاه عشق بودی تو معبودم آرامو آسوده در خواب خوش بودی یک لحظه من بی تو هرگز نیاسودم من با نفسهایم نام تورا خواندم کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم من با نفسهایم نام تورا خواندم کاش ای هوس بازم با تو نمیماندم عشق تو چون برگی در دست طوفان بود دل کندن و رفتن پیش تو آسان بود روزی به من گفتی دیگر نمیمانم گفتم که میمیرم گفتی که میدانم باور نمیکردم هرگز جدایی را آن آمدن با عشق، این بیوفایی را
سلام امروز محکم فریاد میزنم: خدایا او رفت
ولی تو هستی
سلام امروز خیلی اتفاقا افتاد... امروز صبح زود با یکی از دوستای پارسالم بعد یک سال رفتیم پارک حسابی باهم دیگه عکس انداختیمو خوشحال بودیم بعد رفتم امتحان دادم چقدر حال داد!! ریاضی بود و همه رو نوشتم آخجوون در حال امتحان دادن بودم ناگهان یکی از دوستام گفت پدر جوادی به رحمت خدا رفت... وای چه احساس ویرون کننده ای بود خلاصه 2ساعت نشستمو امیرحسینو دیدم(کسی که باباش...) محکم بغلم کرد انگار دلش خیلی پر بود منم بقلش کردم گفتم الهی همیشه خوشحال باشیو احساس غم تو زندگیت نکنی بهت تسلیت میگم عزیزم بعد رفتم توی پارک چند دقیقه ای نشسته بودم بعد داشتم به سمت خونه میومدم که یه دفعه یه ماشین هوندایی سوناتا اومد تو دلم.. یهو هل شدم دستمو گذاشتم رو کاپوت ماشین خودمو هل دادم از زیر ماشین کنار بعد رسوندم خونه و نگو مهمون داشتیم پسر نمیدونم کیه فامیلای دور مامانمون اومده بود خونمون و باهم حرفیدیم همین.. اینم حوادث یه روز پر حادثه دوستت دارم
تکیه کلام تو بود ,
من بی جهت به آن تکیه داده بودم…!!!
ای بهترین بهانه برای دلتنگی هایم آیا روز تولد دوستی هایمان را به یاد داری؟
همان روزی که همچون پیچکی به دیوار های کاهگلی قلبم پیچیدی….
من تمام لحظه های با تو بودن را به یاد سپرده ام….
جدایـــــــی این است
جدایــــــی همین است
اینکه با تو باشم و با من باشی و باهم نباشیم جدایـــــی همین است……
اینکه یک خانه ما را در بر گیرد
اما یک ستاره ما را در خود جای ندهد جدایــــــی همین است
اینکه قلبم اتاقی باشد
خاموش کننده صداها با دیوارهای مضاعف
و تو آن را به چشم نبینی جدایــــــی همین است
اینکه در درون جسمت تورا جستجو کنم
و آوایت را در درون سخنانت جستجو کنم
و ضربان نبضت را در میان دستت جستجو کنم جدایــــــی همین است
جدایـــــی همین است که من هیچ احساسی از تو دیگر در خودم پیدا نکنم
و دیگر نتوانم حتی لحظه ای نگاهت را
صدایت را تحمل کنم
جدایـــــــــــی همین است…… همین !!!
میروی تا با نبودن عشق را پر پر کنی
میروی با اشک حسرت ، دیده ام را ترکنی
آن همه گفتی نگاهت با نگاهم زنده است
من نباشم ، می توانی روزها را سر کنی
در نبودت گریه کردم ، آینه احساس کرد
آینه شو ، گریه ام را حس کنی باور کنی
سبز در عشقت شدم کم کم تو دانستی ولی
عاقبت می خواستی در قلب من خنجر کنی
بعد تو در سینه نامت می شود یک خاطره
کاش می شد قصه عشق مرا باور کنی
امشب همه چیز روبه راه است
همه چیز آرام…آرام…باورت میشود ؟
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم ” با یاد تو “
تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام !
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم …بی صدا کنم
تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی
یاد گرفته ام … نفس بکشم بدون تو … و به یاد تو
یاد گرفته ام که بی تو بخندم
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم… و بدون شانه هایت …
یاد گرفته ام… که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم
و مهم تر از همه
یاد گرفته ام که با یادت زنده باشم
اما هنوز یک چیز هست …
که یاد نگرفته ام…
که چگونه ……!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم
و نمی خواهم که هیچوقت یاد بگیرم…
تو نگرانم نشو !!
“فراموش کردنت” را هیچوقت یاد نخواهم گرفت …
خداحافظ برای تو چه آسون بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود خداحافظ برای تو فقط رفتن
برای من ولی این رفتن جان بود خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت خداحافظ طلوع تو غروب من
خداحافظ تو ای عشق عزیز من آب نریختـــــم که برگردی!
آب ریختـــــم تـــا پاک شود
هر چه رد پای توست….
از زنـــدگی ام!
هر انسانی جائز الخطاست
ولی
هر خطایی جائز العفو نیست . . .
دوستیه ساده ما غیر معمولی شد / نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد نمیدونم چی شد که وجودم لرزید / دل من این حسو از تو زود تر فهمید تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم / چه دلیلی داره از تو دست بردارم بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟! / هرچی شد از حالا همیچیزش پاتوووو دیگه دست من نیست بستگی داره به تو / بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری! بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی / عاشق من بمونی منو تنها نذاری... دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد / میدونستم خوبی ولی نه تا این حد انگاری صد ساله که تورو میشناسم / واسه اینه اینقدر روی تو حساسم من احساساتی به تو عادت کردم / هرجا باشم آخر به تو برمیگردم دیگه دست من نیست بستگی داره به تو / بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری! بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی / عاشق من بمونی منو تنها نذاری...
فردا امتحان دینی دارم و این به کنار فقط اومدم اینجا امروز و در این ساعت یه چیزی با دل پر بگمو برم:
چقدر انسانها بی
چشمو روحند
همین پدر خوبو نازنینم تولدت مبارک
میدونید چرا نمیتونیم تا وقتی با خدا باشیم که دعا هامونو مستجاب کنه؟؟ بخاطر اینکه صبر نداریم بخاطر اینکه همه کارا مونو بخاطر این انجام میدیم که خدا بهمون پاداش و عجر بده و اگه بعد یه مدت خدا دعاهای رنگارنگمونو مستجاب نکنه ازش دل سرد میشیمو شایدم دیگه نماز و دعارو ول کنیم!! ولی باید بدونید که ایراد از خودمون هست درست قبل از طلوع خورشید و روشن شدن هوا که در اون لحظه تاریک ترین زمان هستش جا میزنیم و به انتظار طلوع نیستیم و میبریم و به آخر میرسیم! یه چیزی بگم که خدا اصلا به ما نیازی نداره و اگرم ما براش نماز میخونیم نباید منتی بر سر خدا بذاریم بلکه خدا منت میذاره بر سر ما که همچنین اجازه ای رو به ما میده که نام اونو به دهان ببریم و ازش مدد بخوایم ؛؛ پس وقتی نماز میخونید منت به خدا نذارید و برای دست یافتن چیزی خدارو دعا نکنید خالص اون باشیدو فقط برای اون نماز بخونید للفا!! همیشه از خدا بخواید که به زندگیتون عرض بده نه طول؛ طول عمر بیهوده میخواید واسه چی واسه زجر کشیدن؟ و از خدا چیزیرو نخواید که بهتون نمیده و خودتون احساس میکنید این کار از قصده چون شاید حکمتی توش باشه که به نفع خودتونه (مثلا خواستن کسی که نمیخوادتون یا خریدن ماشین مدل بالا نمیدونم دیگه مثالای زیادی هس... اگه مثلا اونی که میخواید ولی اون شمارو نمیخواد بهش برسین شاید بدبختتون کنه و دنیارو به کامتون زهر کنه یا اگه ماشین بهتون بده باهاش برید ته دره و خداحافظ... ) همه اینارو از معلم فارسیم آقای قدوسی یاد گرفتم! حالا میامو بیشتر از حرفاش میگم! اون یه مرده ماهه خیلی گله به مولا همونطور که داغ کرد!
رمز ادامه مطلب همون رمزیه که با 80تا پسر تو کلوپ رابطه داشتی
همون رمزیه که تو کلوپ نوشته بودی اهل حال ا
همون رمزیه که وقتی من پروفایلتو دیدم نزدیک بود سکته بزنم و راهی بیمارستان شدم ا
رمز ادامه مطلبم رمز همون ایمیلیه که تمام پیغامهای یه عاشقو که با تمام وجودش اونا رو نوشته بودو بدون اینکه بخونی راهی سطل آشغال کردی
جواب این همه عشق من به تو سطل آشغال بود جواب این همه احساس 100بار شکستن بود
جواب مجنون خیانت بود؟
اندازه یک دنیا بهت شك دارم حتی دیگه از بابات که بهت اون الفاظو گفته بیشتر میخوام بهت بگم و به دختر بودنت یه آسمون پر از خدا شک دارم و به ناپاک بودنت یقین دارم
درضمن اون کلمه ای رو که اسمشو نباید تو دهنت بیاری و اگرم بیاری باید بری دهنتو آب بکشیرو باید وسط رمز ورود انگلیسی بزنی و فونتت باید انگلیسی باشه یادت که نرفته رمز هرزه بازی یاتو که آخرش ستاره داره یادت رفته؟ ا
ادامه مطلب لازم به ذکر است که هیچ مطلبی اعم از خوبو بد در این وبلاگ پاک نمیشه!! چون نویسنده این وبلاگ برای خاطرات و احساساتش در هر زمان اهمیت قایله و همچنین برای هر لحظه عشقی که مصرف کرده يك...
یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم
به دلیل اینکه میترسیدم وبمو یه وقت پاک کنی رمزشو بهت نمیدم آخه گذشته ها خیلی برای من مقدسه گذشته ها همون موقعیه که تمام وجودمرو گذاشتم گذشته ها همون وقتیه که برای اولین بار عاشق شدم گذشته ها همون زمانیه که تو اتاقم تو چشمام نگاه کردیو بهم گفتی ... گذشته ها همون موقعیه که خدا بخاطر همونی که تو گذشته هام بـــــود به خودش احسنت گفت گذشته ها همون عشقیه که وقتی شیطان اومد سمت من (سمت انسان نازنین) دید این یه چیزیه که هرگز نمیشه واردش شد، دید به چیزی رسید که معنای اونو نمیدونست دید روح خدا درش دمیده شده دید عشق خداههه هرگز نمیشه هر شیطانی به درونش راه پیدا کنه گذشته ها همون چیزیه عزیزم، که حتی فرشته ها هم انو ندارن حتی فرشته ها گذشته ها همون حسیه که هم خدا و هم من (عددی نیستم که) واقعا بهش احسنت گفتیم گذشته ها همون زمانیه که همه خواب بودن و من اومدم دنبال تو، دنبال عشقم و با بودن در کنار اون انگار برای مدتی دنیا کنارم بود اما با تمام اون حسی که نسبت به اون داشتم اون هیچ حسی بهم نداشت اون اصلا نیدونست چرا الان تنها کنارش بودم !! چرا وقتی که پیشش بودم تمام وجودم به لرزه در مییومد !! اون اینارو نمیدونست و همش بهم میگفت از پیشم برو جیغ میکشم ها... ای وای... قبلنا بهم میگفت از پیشم برو جیغ میکشم؛ اما حالا بدون اینکه حتی جیغ بکشه برای همیشه از قلب اون بیرون رفتم و هرگز دیگه حتی تو خاطر اون جایی ندارم... گذشته ها عاشق بودم معشوقه داشتم داغون نبودم روح و احساس درونم رو زنده کرده بودم گذشته هارو به این دلایل میپرستم و هرگز فراموش نخواهم کرد،((چون ترو یادم میاره)) هرگز فراموش نمیکنم اون همه احساس رو... هرگز
پس از من نخواه که رمز وبمو بهت بدم و عشقمو نسبت به تو فراموش کنم درسته تو بهم گفتی دست از سرم بردار ولی اینو بدون هیچ وقت دست از سرت بر نمیدارم نمیتونم نمیتونم حالا میفهمم عاشقا چی میگن و چی میکشن من مجنون تو بودم و خواهم ماند ولی تو لیلیو دل داده بودیو حسی به مجنونت نداشتی بخاطر عشقم تقدیم به عشق: گفتم نرو پر پر میشم / گفتی میخوامرهـــاباشم گفتم آخــه عاشق شدم / گفتی میخوام تنها باشم گفتم دلــــــــــــم؛ گفتی بسوز / گفتم یه عمری باز هنوز گفتم پس عمرم چی میشه / گفتی هدر شد شبو روز وای دلم گفتم آخه من، داغون میشم / گفتی به من، خوش میگذره گفتم بیا چشمام با تو / گفتی آخه کی میخره گفتم منو جنس میدونی / گفتی آره بی قیمتی گفتم یه روز من کسی بودم با من نکن بی هرمتی گفتم صدام میمیره باز / گفتی به درد بسوز بساز گفتم حالا که پیر شدم / گفتی که از تو سیر شدم گفتم تمنا میکنم / گفتی میخوام خوردت کنم گفتم بیا بشکن تنو / گفتی فراموش کن منو گفتم تمنا میکنم / گفتی میخوام خوردت کنم گفتم بیا بشکن تنو / گفتی فراموش کن منو گفتی فراموش کن منو گفتی فراموش کن منو گفتی فراموش کن منو
خرابه شد ستاره بارون بیا ببر یه دخت ویرون کی میکشی بار دگر شانه به مویــــــــــــــــــــــــــم کی میزنی ای با وفا بوسه به رویـــــــــــــــــــــــــــم ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی لب را بگشا قرآن بخوان که مهربانـــــــــــــــــــــــــــی ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی
اگر بیایی تو به سویم اگر بیایی تو به سویم خون رخت به گریه شویم خون رخت به گریه شویم دیدی من را در آن صحرا به دیده ی خووون ماندم از ره خوردم سیلی زدست مجنون ستاره ی شبم کجایی کی شود از سفر بیایی
to tell someone howmuch you love , howmuch you care. because when they '''regone no matter how loud you shout and cry, they won''' thear you anymore
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
|
|